یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

بغض

خدای من، در من مرد
برادرم در من شکست
آفناب بر من نتابید
من خسته از خواب دیروزم
آنها که درمکن نگریستند، سکوت را در من شکستند
و در من بغضی، بغضی انسان کش
به جرم نا گفتن، به جرم سکوت بر جای نهادند
و اکنون تنها تیشه ی گورکنی را می بینم
در کندن گورم...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد