آدم به خالق پرخاش میکند....به مجادله میخواندش و از او میپرسد:
آیا من از تو ..ای آفریدگار..با زبان گل خود درخواستم...که مرا در قالب آدم بریزی...
آیا به لابه خواستم که از ظلمتم برکشی...
یا در این جا..در این باغ دلگشا جایم دهی..؟
.
.
.
آدم از خدایش سوال میکند و حتی بدتر از این...:
.....که مرا به غبارم بدل کنی..
مشتاق تسلیم...و بازگرداندن آنچه دریافت داشتهام...
ناتوان از عمل به شرطهایی دشوار که اسباب رسیدن به خیری هستند...
که من در پیاش نبودهام
بهشت گمشده میلتون
تمام باورهای انسان را فرو میریزند...میشکنند..
عاشق بودی یا نه....
ایمان به پاکی و صداقت داشتی یا نه.....
خستهای و خستگیهایت را درمانی نیست....
و خدایی که میگویند هست....
همتون زدید تو حالم....بدجوریم زدید تو حالم...دیشب از شدت سردرد تا صبح داشتم بالا میاوردم...من خودم یه دنیا دردم...شما دیگه چی میخواید از جونم؟! همتون برید پی کارتون...نه همدردیتونو میخوام ...نه نظراتتونو...نه هیچی...
بازم می خوام بنویسم بازم دارم می نویسم، فلبداهه، حالا درست نوشتم یا غلط تو چیکار داری، اگه بلدی خودتم بنویس بچه.... . برادر جان، با توام برادر جان، کر شدین، هوو، چرا روتونو برمیگردونید، مگه تا حالا یه احمق، یه دیونه، یه غاطی، ندیدید می خوام به همتون فحش بدم آره من م...گمشو . چیه حالا چرا منو نگا میکنی، من خستم، دلم داره تلپ تلپ می زنه، واسه همه نسخه می پیچه اما خودش گیره من، مرگ، زخمهایی که مثله خوره می مونن ، هیچ وقت تموم نشد، واسه من هیچ چیزی، هیچ وقت تموم نشد...
همتون زدید تو حالم....بدجوریم زدید تو حالم...دیشب از شدت سردرد تا صبح داشتم بالا میاوردم...من خودم یه دنیا دردم...شما دیگه چی میخواید از جونم؟! همتون برید پی کارتون...نه همدردیتونو میخوام ...نه نظراتتونو...نه هیچی...
بازم می خوام بنویسم بازم دارم می نویسم، فلبداهه، حالا درست نوشتم یا غلط تو چیکار داری، اگه بلدی خودتم بنویس بچه.... . برادر جان، با توام برادر جان، کر شدین، هوو، چرا روتونو برمیگردونید، مگه تا حالا یه احمق، یه دیونه، یه غاطی، ندیدید می خوام به همتون فحش بدم آره من م...گمشو . چیه حالا چرا منو نگا میکنی، من خستم، دلم داره تلپ تلپ می زنه، واسه همه نسخه می پیچه اما خودش گیره من، مرگ، زخمهایی که مثله خوره می مونن ، هیچ وقت تموم نشد، واسه من هیچ چیزی، هیچ وقت تموم نشد...