بازم دلارا بازم مرگ...
برای نجات دلارا دارابی

ادعا نامه پدر دلارا دارابی



دلارا دارابی ١۷ سال داشت که به اتهام قتل یکی از اقوام خودشان دستگیر شد. او بهمراه دوست پسرش٬ ظاهرا برای دزدی به خانه یکی از افراد فامیل خود رفته و در جریان مقاومت و دفاع صاحبخانه٬ متاسفانه این فرد به قتل رسیده است. دلارا میگوید دوستم به من گفت تو قتل را به عهده بگیر چون جوان هستی و فامیل مقتول٬ شامل حکم اعدام نمیشود. به این ترتیب دلارا قتلی را به عهده گرفت٬ که اکنون میگوید او این قتل را انجام نداده است. اما در جریان محاکمه بلافاصله به اعدام محکوم شد. وکیل او و همه دست اندرکاران پرونده و همه کسانیکه دلارا را دیده اند٬ معتقدند که او از نظر جسمی و روحی در شرایطی نبوده که دست به این قتل زده باشد و ما اضافه میکنیم که حتی اگر این قتل توسط دلارا و دوست او انجام کرفته باشد٬ کسی را نباید به اعدام محکوم کرد و بویژه اعدام جوانان در همه دنیا ممنوع است و حکومت اسلامی نیز نباید جرات کند نوجوانان و جوانان را بیشرمانه به اعدام محکوم کرده و آنها را به قتل برساند.

برای نجات دلارا کمپینی جهانی در جریان است. اخیرا در تهران نمایشگاه نقاشی های دلارا در جریان بود و توجه های زیادی را بخود جلب کرد. کمیته علیه اعدام برای نجات دلارا دارابی کمپینی اعلام کرده و اقدامات متعددی را انجام داده است. اکنون با چاپ ادعانامه پدر دلارا یکبار دیگر از همگان میخواهیم کمک کنند دلارا را از اعدام نجات دهیم.

ادعا نامه پدر دلارا دارابی





دختر من دلارا دارابی متهم به قتلی ناکرده است. او گناه کس دیگری را به دلیل قلب مهربانش به عهده گرفته و به نوعی خود را آلوده این پرونده کرده است. دفاع من از او نه بدلیل اینکه او فرزند من است٬دفاع من از او دفاع از حقیقت و دفاع از عدالتی است که در اینجا وجود ندارد. من خواهان اجرای عدالت هستم و دلارای من دو سال است که اسیر کسانی است که هیچ بویی از انسانیت و عدالت نبرده اند.

من این رفتار با دختر دلبندم را محکوم میکنم. از هر کس که میخواهد بیاید و این پرونده و نحوه رفتار اینها با دخترم را بررسی کنند٬ دعوت میکنم بیایند. اصلا حقوق بشر اسلامی بیاید تحقیق کند٬ از فلسطین و یا لبنان و یا از هر جایی که ا ینها قبول دارند هییتی بیاید و ببیند با بچه ١۷ ساله من چه کرده اند. هر روز یک بلا سرش می آورند٬ سه سال است که در زندان است و اکنون ٢۰ ساله است. او در زندگیش تا ١۷ سالگی هیچ چیز ندیده جز ناز و نعمت٬ هیچ چیز را نمی شناسد٬ جز دفتر و قلم و کتاب و موزیک و نقاشی.

من سه سال پیش٬ وقتی از ماجرا مطلع شدم٬ خودم دخترم را تحویل دادگاه و تحویل قانون دادم. قانون و قوه قضاییه ای که اکنون با تمام وجودم لمس میکنم که در آن هیچ عدالتی نیست.

.

امروز بچه من نه فقط بدلیل محکومیت به اعدام جانش در خطر است٬ بلکه بدلیل رفتاری که در زندان شماره ٢ نسوان رشت با او میکنند٬ نیز جانش در خطر است. بچه من حق دارد که شکنجه نشود٬ حق دارد که در زندان از استاندارد رفاهی و غذایی خوبی برخوردار باشد. اما در اینجا از این امکانات اولیه خبری نیست. غذای کافی به او نمیدهند. خرج این بچه را ما میدهیم. اما اجازه نداریم ملاقاتش کنیم. همین امروز که با شما حرف میزنم٬ من و مادرش و خواهرانش به دیدن او رفتیم٬ ولی باز به بهانه ای اجازه دیدن او را نداشتیم.

من میگویم فرزند دلبند مرا در یک قفس آهنین بگذارید و کلیدش هم دست خودتان باشد٬ فقط اجازه دهید که روحش تا این حد آزار نبیند.اجازه دهید که خود ما از او مراقبت کنیم. اجازه دهید که به او دفتر و قلم و کتاب و کاغذ بدهیم و اجازه دهید که او مشغول نقاشی کردن باشد. او تنها کتاب و و دفتر و مداد و وسایل نقاشی را می شناسد.

من در انقلاب شرکت کردم. ما انقلاب کردیم تا عدالت اجرا شود. ولی در این مملکتی که من در آن نفس میکنم٬ بویی از عدالت نشنیده اند و من عدالتی را تجربه نکرده ام.

من از انسانهای بشردوست ٬ از وجدانهای آگاه میخواهم که کمک کنند٬ دلارا آزاد شود. دلارا فقط یک نمونه است هزاران مثل دلارادر زندانها هستند.

دختر من در زندان هم جانش در خطر است. بارها و بارها نامه نوشتم و خواهان بهبود شرایط و استاندارد زندان شدم٬ جواب سربالا گرفتم و یا به من هم توهین کردند. من خواهان انتقال دخترم به یک زندان دیگر هستم. به این خواست کوچک هم وقعی نمی نهند. دلارا میگوید در این زندان راه رفتن من ٬ خوراک خوردن من٬ نقاشی کردن و حرف زدن و خوابیدن من با توهین و عکس العمل زشت روبرو میشود. در اینجا برای ٢۰۰ نفر یک توالت داریم و اعتراض به این وضع با مجازات روبرو میشود. آیا این وضع برای یک جوان ٢۰ ساله قابل تحمل است؟

ما الان اجازه نداریم یک وعده غذای خوب به دخترم برسانیم و آخرین ملاقاتی که ما با دلارا داشتیم او از بوسیدن مادرش امتناع کرد و میگفت٬ اینجا پر از میکروب است. نمیخواهم بیماریهای احتمالی را که گرفته ام به شما منتقل کنم.

با دیدن این اوضاع و با شنیدن اخبار رفتار غیر انسانی با دخترم٬ شبها خواب ندارم. من پدر دلارا دارابی سه سال است که زندگیم بر باد رفته است. کار و کاسبی را ول کرده ام و افتاده ام دنبال این پرونده . برای اجرای حق و عدالت و در دفاع از انسانیت . من در این کارها از وجدان دفاع میکنم و از حق و عدالت. به من و به ما کمک کنید تا عدالت را اجرا کنیم. در اینجا بویی از عدالت و انسانیت نیست. .



این نامه دردناک و موثر پدر دلارا دارابی بود.