آدم به خالق پرخاش میکند....به مجادله میخواندش و از او میپرسد:
آیا من از تو ..ای آفریدگار..با زبان گل خود درخواستم...که مرا در قالب آدم بریزی...
آیا به لابه خواستم که از ظلمتم برکشی...
یا در این جا..در این باغ دلگشا جایم دهی..؟
.
.
.
آدم از خدایش سوال میکند و حتی بدتر از این...:
.....که مرا به غبارم بدل کنی..
مشتاق تسلیم...و بازگرداندن آنچه دریافت داشتهام...
ناتوان از عمل به شرطهایی دشوار که اسباب رسیدن به خیری هستند...
که من در پیاش نبودهام
بهشت گمشده میلتون |