سایه‌هایی از جنس نور...

 

آی مردم زورقی شکسته به انتظار زمینی که خدا بود..

آی مردم ایستاده در ساحل به انتظار غوطه خوردن در دریایی که خدا بود....

آی سرگشته‌ی آشنا به دنبال جایی که هیچ نبود..

توان آن یافتید که ببینید سایه‌هایی از جنس نور؟!...

و ندانستید که این خود دانشی دیگر است...

در سقوط نشانه‌ها و یا شکفتنشان....

من خود باختم که این خود یافتنی دیگر است..

و جسارتی که کنون ...

و توانی که حماقتیست.....