دنیای این روزهای من همقد تن پوشم شده......

می گذرم ..ساده...اگر نگذرم زندگی از من  می گذره خیلی راحت..

معتقد بودم همیشه باید با خاطره ها کنار اومد نه اینکه ازشون گذشت

اما حالا باید گذشت...


از این به بعد خونه ی من 

دفتر مجازی ام جای دیگری است..

http://lalalala.blogfa.com


بردی از یادم اما همون بارون همه چی رو شسته بود .....


kash bar migashtim be kheyli aghab tara kheyli dooor tara

boye ghelyoon

anar

bagh

delam baraton kheyli tang shode

kojain samimiyat haye khalesane

man deltangetonam

 

خانه ی ما سر خیابانی است

این موقع ها که می شود

صدای اذان از چند مسجد می آید

 

امروز همه با هم صدای مرحوم موذن زاده را برای اذان انتخاب کرده اند

..

این بار صدای ناخراش خودشان نمی آید

چه عصر دلپذیری..

 

 

 

 

من طواف سنگ کردم دل کجاست *** راه پيمودم بگو منزل کجاست

 

خیلی ساله که اعتقاد دارن منجی ای هست

 

نمی دونم چی می شه

فقط می دونم یه روزی می رسه که خوبی مطلق و ببینیم چه طوریش و کاری ندارم

 

 

از این  جشنا خوشی ندارم

 صدای مولودی ها از چندین طرف تو خونه ی ما پیچیده... این چه شادی ایه که آرامش و واسه چند شب از خونه ی ما می بره!!

اما

همه ی این سر و صدا یه طرف

بوی اسپندی که امروز عصر هر جا می رفتم استشمام می کردم یه طرف دیگه که به همش می ارزه..

 

 

کاش دنیای بی غم و ببینیم

همین

 

بعضی اوقات فکر می کنم تو یه دنیای شیشه ای زندگی می کنم

 

خیلی راحت همه چیز می شکنه...

life beautiful

 

hi i just wanted to say u should see the life just beauitiful just this

 

 

از سر شب که این پیغام و دیدم تو بهتم!

باور کردنی نبود....

هر وقت می اومدی تو ذهنم..به اون سه قول فکر می کردم....

خیلی خوشحالم کردی ..همین!!

 

تازگی ها یادم می رود باید زندگی را گذراند

عجب فراموشی سنگینی!!!!

 

 

 

زندگی را قرمز می بینم!!!!

سرخ سرخ سرخ

شروع

مث اينكه دير شده بود

خيلي خيلي بايد از نو شروع كرد


به جايي رسيدم كه معتقدم

هر روز يه شروع تازه است

فقط اينكه جرات داشته باشي بگ ي

ديروز من چي كارا كردم!





..

last test


کولر خرابه..

هوا گرمه

خواهر زاده ها اینجان

دعوا شده

ماژیک تموم شده

عینکم دسته اش لق شده

حجم کتابش زیاده

همش حفظیه 

خیلی از فرمول ها رو نمی فهمم

و خلاصه اینکه

فردا امتحان دارم!

 


چه روز خوبیه امروز.. به به..




چطور لوح های سفید اینقدر می تونن چرک و کثیف بشن!!!

به راحتی خراب کردن تموم پل های زندگی!!!!


دو روز پیش 

فیلم کیفر 

فکرمو مشغول کرده!

تولدم

لا لا لا 

لا لا لا

لا لا لا 

لا لا لا

مث شبنم که نمی مونه رو گل و پونه گرمای وفا می بره از دل همه کینه ها دلا میشه روشن 

آی قهر نکن تو با من

باهات قهرم باز نکن دهن با من حرف نزن حسود نیاسود این چه کاری بود 

چه دیر و چه زود نمی کنم آشتی

جای آشتی نذاشتی


ریزه ریزه کم کم

دست تو دستم 

فصل شکفتن 

دلای ما روشن

الاکلنگ رنگ و وارنگ 

گل و گلدونه نعنا و پونه آشتی کنونه دلا می شه روشن آی قهر نکن تو با من

معلم درس وفا معلم نازنین ما با عشق و شور و غمخواری از جون و از دل کنار ما

چراغ راه معلم ما یار و همراه معلم ما



  گنجیشکه می خونه جیک جیک

چشات مهربونه 

به یادم می مونه

این دور و زمونه....


------------------------

تولدمه یه روز و ده دقیقه ی دیگه!

فکر کنم دارم وارد سن باحالی میشم!!!!!امیدوارم...

دلم یه هدیه ی خیلی باحال میخواد..که روحمو تازه کنه!!

 

امشب ،یعنی پنج شنبه  شب  

شب آرزوها...لیله الرغائب

 

 

 

گفتار تلخیه،اما جوری آرزو کن که بی آرزو نشی..

 

 

وقتی هنوز شب روز میشه روز شب

وقتی هنوز آدما می میرن و متولد می شن

وقتی هم خوبی هست هم بدی

همه ی اینا دارن میگن

آی آدما بازم از نو می تونین شروع کنین

همه چی رو

 

 

 

 

خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر 
این هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر 
آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف 
ابرهای سر به راه ، بیدهای سر به زیر 
ای نظاره ی شگفت ، ای نگاه ناگهان !
ای هماره در نظر ، ای هنوز بی نظیر !
آیه آیه ات صریح ، سوره سوره ات فصیح !
مثل خطی از هبوط ، مثل سطری از کویر 
مثل شعر ناگهان ، مثل گریه بی امان 
مثل لحظه های وحی ، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب ، در دیار خویشتن 
با تو آشنا شدم ، با تو در همین مسیر !
از کویر سوت و کور، تا مرا صدا زدی 
دیدمت ولی چه دور ! دیدمت ولی چه دیر !
این تویی در آن طرف ، پشت میله ها رها 
این منم در این طرف ، پشت میله ها اسیر 
دست خسته ی مرا ، مثل کودکی بگیر 
با خودت مرا ببر ، خسته ام از این کویر !

 

http://shabna.multiply.com

 

سرد پاسخ ندادم

اما خودش منظورم و گرفت

---نوشتم  صرفا برای یاد آوری چیزهایی---

 

 

بعضی ادما میان تو زندگی ادمو می رن

بدون اینکه خودشونم بدونن چرا عمدا اومدن و رفتن!

 


اگه یه اقیانوس باشی به عمق یه حوض با افتادن یه سنگ ریزه می ریزی به هم!

اما اگه یه حوض باشی به عمق یه اقیانوس سنگ ریزه هه فقط چند موج خیلی کوچیک درست میکنه و خیلی زود ناپدید میشه!



همین!

شاد باشیم


می شه دنیا رو خندوند 

خودتم بخندی


این بهتر می باشد


اون دنیا دم پل صراط میان میگن بنده ی خدا خندیدی؟می گی نه می گه غصه می خوردی؟می گی آره

میگه زندگی تو حروم کردی

برو جهنم



نفسم بند می آید..

 


پایین و نگاه می کنم روم نمیشه سر به آسمون ببرم

اما اون همه جا هست

چشم هام و می بندم که شرمنده اش نشم

اما اون همه جا هست


شرمنده اشم چون به همه به عشق و علایق همه مث خودم اعتماد دارم

اعتماد کردم

اشتباه کردم

کجا رو نگاه کنم که نباشه که نگاه مواظبت وار ش رو نبینم؟!

می دونم فایده نداره 

تو قدرتمند تر از منی!

 

 

خدا

 



پ ن/مهم نیست چی داره بر من می گذره، مهم اینکه هیچ  وقت خودمو به خاطر غروری که شکست ازم نمی بخشم.من به آدما همونطوری نگاه می کردم که به خودم نگاه میکردم!متاسفم که باورام خراب شد.

 

 

حباب تو زندگی زیاد دارم می بینم

سخته بخوای تشخیص بدی اینا واقعا حباب اند!

از بیرون خیلی قشنگن

اون قدر که اگه فرشته ام باشی حسرت می خوری!

لازم نیست کسی سر کسی رو کلاه بذاره تا اسمشو بذاری حباب

همین که بدونی بی خود گاهی داری تلاش می کنی ،ربطی به تو نداره همین می شه حباب

 

 

 

پ ن/معنایی که این روزها به زندگی ام می بخشایم  تلاش خالص است! تلاشی برای زیستن با دیدن و دانستن حباب ها!


بهم گفت 

تو یادش بده!


بیچاره نمی دونست خیلی چیزا ذاتی اند

و اونایی که اکتسابی اند 

گاهی می تونه ذوقی وجود داشته باشه برای رسیدن به ویژگی های اکتسابی! اما اگه ذوقه کور بشه 

نمی دونم بازم می شه ...؟


پ ن:یادمه یه بار نوشتم شبی از همین شب ها تمام می شود....

داره تموم می شه!پلک بزنی این چند ماهم می پره!

لیلی تشنه تر شد


لیلی گفت امانتی ات زیادی داغ است.زیادی تند است

خاکستر لیلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گیری؟

خدا گفت خاکسترت را دوست دارم،خاکسترت را پس می گیرم

لیلی گفت کاش مادر می شدم،مجنون بچه اش را بغل می کرد

خدا گفت مادری بهانه ی عشق است،بهانه ی سوختن،تو بی بهانه عاشقی،تو بی بهانه می سوزی

لیلی گفت دلم زندگی می خواهد،ساده ،بی تاب،بی تب

خدا گفت اما من تب و تابم بی من می میری

لیلی گفت پایان قصه ام زیادی غم انگیز است،مرگ من ،مرگ مجنون

پایان قصه ام را عوض می کنی؟

خدا گفت پایان قصه ات اشک است.اشک دریاست

دریا تشنگی است و من تشنگی ام،تشنگی و آب.پایانی از این قشنگ تر بلدی؟




لیلی گریه کرد.لیلی تشنه تر شد.

خدا خندید.

                                          کتاب  لیلی نام تمام دختران زمین است----عرفان نظر آهاری


دارد یواش یواش به زمین و این گیاهان حسودیم می شود

عجب خدا دارد بغلشون می کند

عجب بارانی میزند


خداوند بی نهایت است

و به اندازه ی فهم تو کوچک می شود...


خدایا فهمم را بزرگ کن

دلم نمی خواهد کوچک ببینمت!



یه کم خوش اخلاق


این روزا عمیقم

حداقل خوشم می آد از این حالت


امروز رفتم بلیط بخرم

یارو خیلی بد اخلاق بود

خیلی

بعد پولو که دادم با عصبانیت می گه این پاره است بهترشو بده

چاره داشت می زدم!

من یه کم پلک زدم در ثانیه فکر کردم 

بعد پول بهتری در آوردم 

با شیطنت و خنده گفتم بفرما اینم بهتــــــــــــــرش!

حتی نگاهمم نکرد

اما لحنش عوض بلیط و  داد لبخند زد گفت دخترکم خدا به همرات!

من موندم!


آره من محبتی نکردم

اما با محبت خار ها گل می شود!


دنياي اين روزهايم در دو كلمه خلاصه مي شود


دو كلمه اي  كه اين روزها براي خيلي ها به كار مي برم



         "دل تنگم"


گفت

يه روز24ساعته

شما همشو شلوغين؟!



پ ن/پدر استادم ديروز برايمان ويولن زد  و بعد در جوابش كه گفت بياين و ياد بگيرين گفتيم شلوغيم نمي رسيم!

و ايشون گفتن آخه اگه اين يكي از علاقه هاتون باشه چي؟!!

ای دختر صحرا نیلوفر آی نیلوفر آی نیلوفر


دیروز بازم خانه سالمندان


خیلی وقتا شده حس تنهایی کنم با وجود شلوغی های بی حد اطرافم

دیروز یه خانمی روی تختش نشسته بود داشت چیزی می بافت

وقتی اجازه واسه نشستن گرفتم فقط گفت تمیزه 


بودن من بقیه رو هم کشوند

نمی دونم چطور اما کمی بعد من همه ی دوستانم اومدن تو اون اتاق

و من اینقدر که احساس نزدیکی ای با اون خانم کردم که کنارش نشسته بودم و پاهام رو هم دراز کرده بودم!

به یادم نمی آد کی با کسی که اینقدر بزرگتر از خودمه این قدر صمیمی حرف زدم


موقع خداحافظی بغلش کردم در گوشم زمزمه کرد

هیچ  وقت امیدت و از دست نده،همیشه بگو خدایا شکرت



پ ن/بعضی وقتا وقتی بیرون از زندگی و ماجراهای زندگی آدمای دیگه هستیم خیلی راحت تر و منصفانه تر(!)

می تونیم کمکشون کنیم ولی این دلیل نمیشه تا خودشون نخواستن ما وارد زندگیشون بشیم!




سکوت

!

عبور

 

 

تنها گذشت

تنها رفت!

فکر هایم فکرها.. 

پیچید صدای بردی از یادم در زمزمه های زاینده رود

و برد 

برد تمام بغض  هایم را این آب روان

****

ساده عبور می کنی

ساده نگاه می کنم