یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

توهم...

 

شبنم و برگ‌ها یخ زده‌اند و آرزوهای

 

من نیز هم...

 

ترجمه:شاملو

بیراهه...

به دنبال سکوت آمدم و سهمی از سایه‌ها بردم...

 

در جستجوی خویش بودم و نگاه باران را یافتم...

 

من سر بر بیراهه زدم و مسیری سبز یافتم...

 

من تو را یافتم در سکوت مسیری سبز به دنبال خویش.. 

عصیان

آدم به خالق پرخاش می‌کند....به مجادله می‌خواندش و از او می‌پرسد:

آیا من از تو ..ای آفریدگار..با زبان گل خود درخواستم...که مرا در قالب آدم بریزی...

آیا به لابه خواستم که از ظلمتم برکشی...

یا در این جا..در این باغ دلگشا جایم دهی..؟

.

.

.

آدم از خدایش سوال می‌کند و حتی بدتر از این...:

.....که مرا به غبارم بدل کنی..

مشتاق تسلیم...و بازگرداندن آنچه دریافت داشته‌ام...

ناتوان از عمل به شرط‌هایی دشوار که اسباب رسیدن به خیری هستند...

که من در پی‌اش نبوده‌ام

بهشت گمشده میلتون

باور

تمام باورهای انسان را فرو می‌ریزند...می‌شکنند..

 

عاشق بودی یا نه....

 

ایمان به پاکی و صداقت داشتی یا نه.....

 

خسته‌ای و خستگیهایت را درمانی نیست....

 

و خدایی که می‌گویند هست....