یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

چه آرزویی وانهادن آرزوهایم در راه....

آن هنگام که با چشمان نیمه باز و قدم هایى سست
وانهادیم آنجه را که چیزى نبود
از کوچه هاى تاریک, چشمانم نگاه غریبه مردمان را دید
اما خورجین بر زمین ننهادم
خیابان تکرار متوالى قدم هایم بود
و کودک معصومیت از دست رفته ام

.
.
.
آری به جستجوى خود من راه آغاز نمودم
آری من صداى خش خش تکه تکه هایم را در راه شنیدم
و چه بسیار اشک ها
که در سینه مالامالم جاى دادم
و چه آرزویى وانهادن آرزوهایم در راه......

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد