یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

سایه‌هایی از جنس نور...

 

آی مردم زورقی شکسته به انتظار زمینی که خدا بود..

آی مردم ایستاده در ساحل به انتظار غوطه خوردن در دریایی که خدا بود....

آی سرگشته‌ی آشنا به دنبال جایی که هیچ نبود..

توان آن یافتید که ببینید سایه‌هایی از جنس نور؟!...

و ندانستید که این خود دانشی دیگر است...

در سقوط نشانه‌ها و یا شکفتنشان....

من خود باختم که این خود یافتنی دیگر است..

و جسارتی که کنون ...

و توانی که حماقتیست.....

نظرات 14 + ارسال نظر
منصوره دوشنبه 3 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://fasleno.blogsky.com

زیبا بود..و اینکه یه حسی که توش مشخصه بیان شدنی نیست که جمله هاش داد می زنن ..حس خیلی دوست داشتنییه..


خیلی خوب شد که باز هستی و می نویسی..
و اینکه دیگه خودتو تحویل نمی گیری!! :))

بیشتر و بیشتر بنویسی همیشه و شاد باشی..

خیلی ممنون منصوره جان...شما همیشه به بنده و نوشته‌هام لطف دارید...

آزاده سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:21 ب.ظ http://callmyname.blogsky.com/

سلام.. اول اینکه همون بهتر که بدقولی شد ، چرا؟ چون بدون اطلاع قبلی واسه خودت یک دو هفته تعطیل کرده بودی..
.
.
با نظرت راجع به سه نقطه موافقم چون نظر خودمم همینه..
.
.
من خود باختم که این یافتنی دیگر است.. و ما هر دم در دامی دیگر گرفتاریم.. و شاهد بودن بازی زیبای زندگیست است.. آنجا که انسان را انسان یافتم..

سلام...خوب البته یه ذره بیشتر فکر کن...بیشتر فکر کردی..؟..حالا دیدی بهتر نشد..!(چشمک)

حسین... سلطان پنگوئن هم میگن! سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

راستش هیچی نفهمیدم ازت :دی

خودت گفتی بگو چی فهمیدی!!!

اومدم بگم هیچی نفهمیدم!

عکسایی که میذاری باحالن...

و لوگوت نیز همچنین است بلی!!!!

فعلا...

خوب خوبیش اینه که من خودمم از خودم چیز زیادی نفهمیدم..!

بادام تلخ سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:24 ب.ظ http://white-black.blogsky.com/

ایشالا خودتم پیدا میکنی
اونم پیدا پیدا میشه
بعد باهم میرید یه کلبه میازید و یک عمر به سلامتی و خوشی...
-----
منم برگشتم هر چند کوتاه رفته بودم

اوه ه ه ه ه ...تا کجا رفتی..من هنوز تو خودم گم و گیجم حالا چه برسه بخوام یکی دیگرو پیدا کنم...هر وقت تونستم خودمو پیدا کنم..اونوقت حالا ازین دعاها بکن...

بادام تلخ چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 04:14 ب.ظ http://white-black.blogsky.com/

فکر نمیکنی حق داشته باشم؟
یه کمی جدی تر فکر کنی شاید به من حق بدی!!!

من تسلیم...جدی‌تر فکر کردم..و بهت حق میدم..

سلطان پنگوئن چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 05:00 ب.ظ http://silentsong.blogsky.com

سلام...

از انتقادت توی وبلاگم ممنون...

خوب رو حرفات فکر کردم و جواب نظرت رو توی کامنت دونی دادم...

خوشحال میشم بیای و جواب نظرت رو بخونی و اگه مجاب نشدی بازم ازم انتقاد کنی...

خیلی خوبه اگه واقعا کارم اشتباه بوده بفهمم...

دوستان دیگه‌ای هم هستن شاید نظر اونها هم جالب باشه...

شاد باشی...

فعلا...

من هنوز سر حرفم هستم با اینکه به نظر شما احترام میزارم...

میلتا چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 ب.ظ http://miletta.blogfa.com/

من خود باختم که این خود یافتنی دیگر است

اره همینه
خیلی سخته
انگار داری مث یه کلاف سر در گم باز می شی!
و همه چی رو انگار قاطی کردی و نکردی!


دلم مث زاینده رود گرفته! همین

شاد و مانا باشی

من کیستم..؟!...سرگشته‌ای ز سایه‌ی بودن...رمیده...در زیر بار فقر و تمدن خمیده...چون غنچه‌ای تگرگ خزان‌ها چشیده...از زندگی جز رنج و سوز لذت دیگر نبرده..

آزاده چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:10 ب.ظ http://callmyname.blogsky.com/

ای دیوانه چی بهتر نشد (مثلا من نگرفتم)!!!
.
.
هه هه ! نظرات درخشانت.. خب حق داری.. ازینکه راحت حرفتو میزنی خوشم میاد.. آخه خیلیها حتی اینجا که یه دنیای مجازیه راحت نیستن..
.
.
جات خالی یه سایت پیدا کردم که یه عالمه قالب جدید داره.. تو هم پیدا کردی بهم معرفی کن.. بالاخره حیفه معروف نشم (چشمک) چیه !! بازم میخواد حسادتت بشه؟

نه بابا چه حسادتی...دوستان به جای ما..تو معروف شی موجب افتخار ماست..!

اقیانوس پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:17 ب.ظ http://myocean.blogsky.com

سلام خوبی ؟
امیدئارم که باشی
قشنگ بود.

ممنون..هستیم کمی خوب ..کمی بد..اما هستم ..فکر کنم از هیچی بهتره..

بادام تلخ جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:27 ق.ظ

من زیاد به دید مردم معتقد نیستم بیشتر روی زمان و شرایط روی تصمیمات و ادراکات تاکید دارم!
ولی خوب نظر شما هم محترمه
در مورد اون جمله "که حتما لیاقت منو نداشت" هم باهات مخالفم چون اون آدم هرچی که الان هست همون آدم دیروزیه اگه امروز لیاقت نداره دیروز هم همین بوده و این وسط باید به خودم شک کنم که یعنی هنوز نمیتون یه انتخاب درست انجام بدم!
ولی با پذیرش واقعیات موافقم

خوب نظرات دیگه..باهم فرق دارن..

توهم جمعه 7 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:39 ب.ظ http://www.esalateirani.persianblog.ir

سلام فرهاد جان

به نظر خوذت چه فهمیدم از راز درونت ؟؟

خواندمت بارها و بارها

آی مردم آیا نوری را حس می کنید ؟

آیا او را بو می کشید ؟؟

و آیا توانی برای ادامه را باقی است ؟؟

خوب من ، خوب باشی و پایدار

سلام
والا نمی‌دونم..!
شما هم خوب و برقرار باشی..

مرگ شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ http://www.aloneinlonely.blogsky.com/

سلام...جالب بود..من نویسنده ی وبلاگ؛من و...؛ هستم اگه میشه من رو اد کن!

ایدیم: die.fff_666

با تشکر مرگ

سلام...حتما دوست من خوشحال میشم ...من ادت کردم ...

روشن ترین فانوس شنبه 8 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ق.ظ http://nooore-beheshti.blogfa.com

سلام

در مورد کامنتتون تا حدودی قبول دارم

اما مواقعی پیش میاد که با اختیار خودت خودتو تو چاه میندازی

بعد دیگه اینکه کی و چطوری بتونی بیای بیرون و رها شی..

خدا می دونه...

قبول دارم که گاهی اشتباه باعث قدر شناس تر ! و محکم سرجای درست واستادن میشه . اما خیلی وقتا اگه با اراده ی خودت و با آگاهی خودت بیراهه بری . نجاتت ...............
معلوم نیس عملی بشه یا نه

ناآگاهانه اشتباه رفتن . بله . امید به بازگشت خیلی زیاده

اما با آگاهی رفتن...

موفق باشید.

نه دیگه ...خوب هیچ آدمی که وقتی داره اشتباهی می‌کنه که نمی‌دونه اینکارش اشتباهه وگرنه که اون کارو نمی‌کرد...هر کی هر کاری می‌کنه به درستیش ایمان داره اما ممکنه دیگران مثلا بدونن که کارش تابلو اشتباهه اما خودش نمی‌دونه...مگه میشه آدمی با پای خودش بدونه داره میره تو چاه اما باز ادامه بده...مرور زمان که فقط آدما می‌فهمن که اشتباه کردن یا کارشون درست بوده...

ili سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:23 ب.ظ

سلام
من این سایت و اتفاقی دیدم

شعرهاتون خاص و پر مفهوم هست....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد