آره روزایی که هممون خستهایم و برای خستگیامونم درمانی نیست اما ما چی بگیم؟! توکه هیچ وقت نیستی وقتیم هستی انگار چشاتو دوس داری ببندی کاش ما هم بلد بودیم مثل تو چشامونو ببندیم تو خیلی چیزارو ندیدی و نمیبینی پس از خستگی حرف نزن چون اونوقت ما نمیدونیم باید از چی حرف بزنیم
سلام ببخشید که دیر اومدم.عوضش کلی خدا رو شکر کردم که همون موقع که کامنت گذاشتید جواب ندادم که از پست قبلیتون در امان موندم! ولی جدا میخواستم اول تموم نوشته هاتون رو بخونم بعد نظر بدم که یه خورده طول کشید. نوشته هاتون خیلی خیلی قشنگ بود خصوصا نوشته های اردیبهشت ماهتون برای هستیام تنها نشانه رو به خاموشیست.... گفتن از درد سخته....... در انتهای خداحافظیهایمان! من اینها رو خیلی دوست داشتم .فقط از لوگوتون جدا ترسیدم .لینکتون که کردم براتون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم به تموم آرزوهاتون برسید بازم به من سر بزنید.البته از بعد مرداد چون از یه مدت دیگه نت نمیام. تا بعد
دوست عزیز سلام در مورد نوشته هاتون نمیتونم نظر بدم چون هنوز زیاد از شما نخوندم اما در مورد انتخاب تصاویر وبلاگ بخصصوص این دو تصویر سورئالیستی که بیانگر سکوت تنهایی و به اغما رفتن بشر امروز هست باید بگم انتخاب زیبا شناسانه ای دارید
هیچ کس نمیتونه بور کسی رو فرو بریزه مگه اینکه اون باور رو ک دیگه ای به وجود آوورده باشه و یا باوری که میگی اونقدر ها هم باور نیست و بیشتر یه جوگیریه!!! در مورد خدا هم من یکشو سراغ دارم که نه سیخ داغ داره نه حوری ولی مهربونه ------ مرسی به بلاگم سر میزنی
سلام بر آقا فرهاد خسته.. خوبی؟ و خدایی که میگویند هست.. راستی چرا کسی به ما خدا رو نشون نداد؟ من هنوز تو کف حرف اما علی هستم که گفتند من هرگز خدایی را که نمی بینم عبادت نمی کنم.. خراب شد دوباره بساز.. باور ویران شدنی که اصلا آباد نبوده این توهم ما بود که اونو آباد می دید.. از ویرانگی نترس.. بلند شو به در و دیوار بزن ببین چیکار میشه کرد.. به قول دوستم از روی این درس بنویس:: همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز ٬ حتی در بدترین ها ، آن چه را که قابل ستایش و تمجید است٬ بیابم . تا ازین حال و هوا در بیای..
سلام
چی بگم از عشق ..
با همه حرارتش وقتی بهش نمی رسی مثل خاکستر میشه واست
به منم سر بزن
یا حق
کوه با نخستین سنگها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...
آره روزایی که هممون خستهایم و برای خستگیامونم درمانی نیست اما ما چی بگیم؟! توکه هیچ وقت نیستی وقتیم هستی انگار چشاتو دوس داری ببندی کاش ما هم بلد بودیم مثل تو چشامونو ببندیم تو خیلی چیزارو ندیدی و نمیبینی پس از خستگی حرف نزن چون اونوقت ما نمیدونیم باید از چی حرف بزنیم
بچه تو اینجا چی کار میکنی...؟
چراغی به دست ام، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.
گهواره های خسته گی
از کشاکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،
و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند..(شاملو)
باورهامون تنها چیزایین که همیشه برای خودمونن..
با درود
وبلاگ اندیشه نو بروز شد
عنوان مطلب: کشور همیشه تعطیل
و خدای که می گوید هست...
و باور داری هست...
پس خستگی هم هست...
پس در مانی هم هست...
می گذارد سر راهت خواری
می گذارد سر راهت درمانی
پیش ما بیا
یک نفر امد نور صبح مذاهب در وسط دگمه های پیرهنش بود
از علف های خشک اینه های قدیمی، پنجره میبافت
مثل پریروزهای فکر جوان بود
سلام
ببخشید که دیر اومدم.عوضش کلی خدا رو شکر کردم که همون موقع که کامنت گذاشتید
جواب ندادم که از پست قبلیتون در امان موندم!
ولی جدا میخواستم اول تموم نوشته هاتون رو بخونم بعد نظر بدم که یه خورده طول کشید.
نوشته هاتون خیلی خیلی قشنگ بود خصوصا نوشته های اردیبهشت ماهتون
برای هستیام تنها نشانه رو به خاموشیست....
گفتن از درد سخته.......
در انتهای خداحافظیهایمان!
من اینها رو خیلی دوست داشتم .فقط از لوگوتون جدا ترسیدم .لینکتون که کردم
براتون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم به تموم آرزوهاتون برسید
بازم به من سر بزنید.البته از بعد مرداد چون از یه مدت دیگه نت نمیام.
تا بعد
دوست عزیز سلام
در مورد نوشته هاتون نمیتونم نظر بدم چون هنوز زیاد از شما نخوندم اما در مورد انتخاب تصاویر وبلاگ بخصصوص این دو تصویر سورئالیستی که بیانگر سکوت تنهایی و به اغما رفتن بشر امروز هست باید بگم انتخاب زیبا شناسانه ای دارید
سلام داداش
اتفاقا چیزی که زیادش همیشه خوبه موفقیته البته به شرطی که درست باهاش برخورد کنیم
هیچ کس نمیتونه بور کسی رو فرو بریزه مگه اینکه اون باور رو ک دیگه ای به وجود آوورده باشه و یا باوری که میگی اونقدر ها هم باور نیست و بیشتر یه جوگیریه!!!
در مورد خدا هم من یکشو سراغ دارم که نه سیخ داغ داره نه حوری ولی مهربونه
------
مرسی به بلاگم سر میزنی
سلام بر آقا فرهاد خسته.. خوبی؟
و خدایی که میگویند هست.. راستی چرا کسی به ما خدا رو نشون نداد؟ من هنوز تو کف حرف اما علی هستم که گفتند من هرگز خدایی را که نمی بینم عبادت نمی کنم.. خراب شد دوباره بساز.. باور ویران شدنی که اصلا آباد نبوده این توهم ما بود که اونو آباد می دید.. از ویرانگی نترس.. بلند شو به در و دیوار بزن ببین چیکار میشه کرد.. به قول دوستم از روی این درس بنویس:: همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز ٬ حتی در بدترین ها ، آن چه را که قابل ستایش و تمجید است٬ بیابم . تا ازین حال و هوا در بیای..
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم