یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

باور

تمام باورهای انسان را فرو می‌ریزند...می‌شکنند..

 

عاشق بودی یا نه....

 

ایمان به پاکی و صداقت داشتی یا نه.....

 

خسته‌ای و خستگیهایت را درمانی نیست....

 

و خدایی که می‌گویند هست....

نظرات 13 + ارسال نظر
مجید جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:51 ب.ظ http://payameemamhosein.blogfa.com

سلام
چی بگم از عشق ..
با همه حرارتش وقتی بهش نمی رسی مثل خاکستر میشه واست
به منم سر بزن
یا حق

توشای جمعه 17 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:55 ب.ظ http://babarsad.blogsky.com

کوه با نخستین سنگها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم...

پریسا شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:34 ب.ظ

آره روزایی که هممون خسته‌ایم و برای خستگیامونم درمانی نیست اما ما چی بگیم؟! توکه هیچ وقت نیستی وقتیم هستی انگار چشاتو دوس داری ببندی کاش ما هم بلد بودیم مثل تو چشامونو ببندیم تو خیلی چیزارو ندیدی و نمی‌بینی پس از خستگی حرف نزن چون اونوقت ما نمی‌دونیم باید از چی حرف بزنیم

بچه تو اینجا چی کار می‌کنی...؟

منصوره شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:56 ب.ظ

چراغی به دست ام، چراغی در برابرم:
من به جنگ سیاهی می روم.

گهواره های خسته گی
از کشاکش رفت و آمدها
باز ایستاده اند،

و خورشیدی از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را
روشن می کند..(شاملو)

باورهامون تنها چیزایین که همیشه برای خودمونن..

دکتر کاوه سالارمند یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:09 ب.ظ http://salarmand.blogsky.com

با درود
وبلاگ اندیشه نو بروز شد
عنوان مطلب: کشور همیشه تعطیل

زیر سال نیاد تووو... یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:42 ب.ظ http://jijo.blogsky.com

و خدای که می گوید هست...
و باور داری هست...
پس خستگی هم هست...
پس در مانی هم هست...
می گذارد سر راهت خواری
می گذارد سر راهت درمانی
پیش ما بیا

[ بدون نام ] یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:51 ب.ظ


یک نفر امد نور صبح مذاهب در وسط دگمه های پیرهنش بود
از علف های خشک اینه های قدیمی، پنجره میبافت
مثل پریروزهای فکر جوان بود

ساناز دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:08 ق.ظ http://love-abadiam.blogsky.com

سلام
ببخشید که دیر اومدم.عوضش کلی خدا رو شکر کردم که همون موقع که کامنت گذاشتید
جواب ندادم که از پست قبلیتون در امان موندم!
ولی جدا میخواستم اول تموم نوشته هاتون رو بخونم بعد نظر بدم که یه خورده طول کشید.
نوشته هاتون خیلی خیلی قشنگ بود خصوصا نوشته های اردیبهشت ماهتون
برای هستی‌ام تنها نشانه رو به خاموشیست....
گفتن از درد سخته.......
در انتهای خداحافظی‌هایمان!
من اینها رو خیلی دوست داشتم .فقط از لوگوتون جدا ترسیدم .لینکتون که کردم
براتون بهترینها رو آرزو میکنم و امیدوارم به تموم آرزوهاتون برسید
بازم به من سر بزنید.البته از بعد مرداد چون از یه مدت دیگه نت نمیام.
تا بعد

محسن مقدم دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ب.ظ http://lovesky.blogsky.com

دوست عزیز سلام
در مورد نوشته هاتون نمیتونم نظر بدم چون هنوز زیاد از شما نخوندم اما در مورد انتخاب تصاویر وبلاگ بخصصوص این دو تصویر سورئالیستی که بیانگر سکوت تنهایی و به اغما رفتن بشر امروز هست باید بگم انتخاب زیبا شناسانه ای دارید

سعید دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:54 ب.ظ http://f10.blogsky.com

سلام داداش
اتفاقا چیزی که زیادش همیشه خوبه موفقیته البته به شرطی که درست باهاش برخورد کنیم

بادام تلخ سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:57 ق.ظ http://white-black.blogsky.com/

هیچ کس نمیتونه بور کسی رو فرو بریزه مگه اینکه اون باور رو ک دیگه ای به وجود آوورده باشه و یا باوری که میگی اونقدر ها هم باور نیست و بیشتر یه جوگیریه!!!
در مورد خدا هم من یکشو سراغ دارم که نه سیخ داغ داره نه حوری ولی مهربونه
------
مرسی به بلاگم سر میزنی

آزاده سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:22 ب.ظ http://callmyname.blogsky.com

سلام بر آقا فرهاد خسته.. خوبی؟
و خدایی که میگویند هست.. راستی چرا کسی به ما خدا رو نشون نداد؟ من هنوز تو کف حرف اما علی هستم که گفتند من هرگز خدایی را که نمی بینم عبادت نمی کنم.. خراب شد دوباره بساز.. باور ویران شدنی که اصلا آباد نبوده این توهم ما بود که اونو آباد می دید.. از ویرانگی نترس.. بلند شو به در و دیوار بزن ببین چیکار میشه کرد.. به قول دوستم از روی این درس بنویس:: همواره به دنبال آن هستم که در همه چیز ٬ حتی در بدترین ها ، آن چه را که قابل ستایش و تمجید است٬ بیابم . تا ازین حال و هوا در بیای..

حامد پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:59 ق.ظ http://lovingcity.blogsky.com

من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد