یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

یا من یا مرگ

فریاد من همه گریز از درد بود چرا که من در وحشت‌انگیزترین شبها آفتاب را به دعایی نومیدوار طلب کردم...

تو.........

dar hayahuye ghazhaye vahshi mohajer, ghasedaki budam sargardan, va to badi ke dar aghusham keshidi, sedayat narmi mohabat budo keramat bud, man in ra danesteam man in ra midanam....

..........

تنها پناه روزهاى خستگى ام شعر هایى بود که براى تو مى خواندم و آنچه تو مى شنیدى تپش هاى روحى خسته بود خسته از تمام روزنامه هایى که پنجره اتاق کوچکمان را پوشانده اند خسته از مردمانى که رویاهایشان را در گورستان جسمشان دفن کرده اند کاش مى توانستم دستان کوچکت را چون همیشه بر لبان تشنه ام بگذارم و این غم پنهان در پس پشت مردمکانت را فریادى باشم بر اسارت آدمى...

"با خود صادق می مانم آیا؟ "

باز باران، باز زمستان، باز مادرم، باز حسرت آغوشش
و باز این من آواره
این من مرده در لابه لای علف های هرز
"با خود صادق می مانم آیا؟ "
باران بوی گناه می دهد و من بوی خون
کلام صدای فریاد کودکان فال فروشستو
نگاه حسرتی دیگر
"با خود صادق می مانم آیا؟ "
و دیگر هیچ جز از صدای خنده ی مردی مرد...

بغض

خدای من، در من مرد
برادرم در من شکست
آفناب بر من نتابید
من خسته از خواب دیروزم
آنها که درمکن نگریستند، سکوت را در من شکستند
و در من بغضی، بغضی انسان کش
به جرم نا گفتن، به جرم سکوت بر جای نهادند
و اکنون تنها تیشه ی گورکنی را می بینم
در کندن گورم...